کد مطلب:80318 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

عقیل ابن ابیطالب











«عقیل» برادر امیرمومنان علی علیه السلام است، جناب ابوطالب چهار پسر داشت كه هر كدام با یكدیگر 10 سال فاصله داشتند آنها به ترتیب عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر و علی علیه السلام ابوطالب «عقیل» را دوست می داشت و لذا پیامبر به «عقیل» فرمود: «من از دو جهت تو را دوست دارم: یكی از نظر اینكه پسر عمویم هستی و دیگر از این جهت كه می دانم عمویم ابوطالب سخت تو را دوست می داشت».

قریش «عقیل» را با اكراه برای جنگ «بدر» با خود به همراه آوردند، ولی در این جنگ اسیر شد، «فدا» داد و آزاد شد به مكه بازگشت و پیش از صلح حدیبیه مسلمان گردید و به مدینه مهاجرت كرد وی در جنگ موته همراه برادرش «جعفر» شركت داشت در مورد اینكه «عقیل» قبل از شهادت امیرمومنان علیه السلام نزد معاویه رفته یا نه مورخان اختلاف نظر دارند ولی آنچه محققان می نویسند و ابن ابی الحدید نیز آن را انتخاب می كند این است كه وی پیش از شهادت امیرمومنان علیه السلام نزد معاویه نرفته است.[1].

به هر حال امام علیه السلام در نكوهش «عقیل» می فرماید:

«... و الله لقد رایت عقیلا و قد املق حتی استماحنی من بركم صاعا و رایت صبیانه شعث الشعور غبر الالوان من فقرهم، كانما سودت وجوههم بالعظلم و عاودنی موكدا و كرر علی القول مرددا،

[صفحه 204]

فاصغیت الیه سمعی فظن انی ابیعه دینی و اتبع قیاده مفارقا طریقتی، فاحمیت له حدیده، ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیج ذی دنف من المها و كان یحترق من میسمها، فقلت له: ثكلتك الثواكل یا عقیل! اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه! اتئن من الاذی و لا ائن من لظی؟!...»[2].

(سوگند به خدا «عقیل» برادرم را دیدم كه به شدت فقیر شده بود و از من می خواست كه یك من از گندمهای شما را به او ببخشم. كودكانش را دیدم كه از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود.

عقیل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود، من به او گوش فرادادم! خیال كرد من دینم را به او می فروشم! و به دلخواه او قدم برمی دارم و از راه و رسم خویش دست می كشم (اما من برای بیداری و هشداریش) آهنی را در آتش گداختم سپس آن را به بدنش نزدیك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گیرد، ناله ای همچون بیمارانی كه از شدت درد می نالند سرداد و چیزی نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد، به او گفتم: هان ای عقیل زنان سوكمند در سوكت بگریند، از آهن تفتیده ای كه انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ كرده ناله می كنی! اما مرا به سوی آتشی می كشانی كه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است! تو از این رنج می نالی و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟!).

امام این سخن را در مورد درخواست برادرش عقیل كه مقداری بیشتر از سهم خود از بیت المال می خواست فرموده است. عقیل خود برای معاویه كه درخواست نقل جریان را كرده بود، چنین می گوید:

زندگی بر من سخت شده بود فرزندانم را جمع كردم و به نزد برادرم علی علیه السلام رفتم، گرسنگی در قیافه فرزندانم هویدا بود به من فرمود شب بیا تا چیزی به تو بدهم همان شب یكی از فرزندانم دست مرا گرفت به سوی او برد، پس از نشستن امام علیه السلام به فرزندم دستور داد از آنجا خارج شود سپس به من گفت بگیر! من خیال كردم كیسه ای از طلاست دستم را دراز كردم ناگاه احساس نمودم كه پاره آهن داغی است آن را افكندم و صدایم بلند شد به من فرمود: مادرت برایت گریه كند این آهنی است كه آتش دنیا آن را داغ كرده است، بنابراین من و تو چگونه خواهیم بود آنگاه كه به زنجیرهای جهنم كشیده شویم؟ آنگاه این آیه را قرائت كرد:

«اذا الا غلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون» (غافر، 71)

[صفحه 205]

و پس از آن به من فرمود بیش از آنچه خداوند برای تو قرار داده است نزد من نیست.

عقیل می گوید: پس از نقل جریان معاویه در شگفتی فرورفت می گفت:

«هیهات، هیهات عقمت النساء ان یلدن مثله»

(دیگر زنان همانند علی را نخواهند زائید!)[3].

[صفحه 207]


صفحه 204، 205، 207.








    1. شرح ابن ابی الحدید، ج 11 ص 250.
    2. نهج البلاغه، خطبه ی 224.
    3. شرح ابن ابی الحدید، ج 11 ص 253.